آب در لغت محلی:او
آبرو و اعتبار:وجهه
آحاد:یکان
آخرین لباس:کفن
آسیب:لطمه
آغوش:بر
ابزار مکانیک:آچار
ارزش و اعتبار:شان
از آثار تاریخی ایلام:پل گاو میشان
از آحاد وزن:چارک
از ادات استفهام:آیا
از حبوب خوراکی:باقلا
از گلها:رابو
استخوان بندی:اسکلت
اشاره به دور:آن
الهه آب:آناهیتا
انبار کشتی:خن
اندیشمندان:فکور
اول امری:وحله
این مکان:اینجا
بخت آزمایی:لاتاری
برابر:یر
برادر:دادا
برتر:تاپ
برخوردار:بهره مند
بزرگ منشی:نب
به معنی بگو:قل
بی قید و بند:رها
پایین حوض:تگ
پرتاب انفجاری:بمب
پشت گرمی:اتکا
پنهان کردن:نهفته
ترسناک:مهیب
تفاله چغندر:ملاس
توده غله:خرمن
جریمه:جزا
چله کمان:وتر
چندین کتاب:کتب
حرف بیست و سه:فا
حرف فاصله:تا
حمام تکی:وان
حومه طهران:طالقان
حیوان:جانور
خاک سفال گری:رس
خوش زبان:با مزه
درخت انگور:تاک
دست افزار:ابزار
دورویی:ریا
ردیف:رسته
رنگ مو:مش
زاری:ناله
زغال سنگ مرطوب:کک
زیستگاه:بوم
سال گذشته:پار
ساکنان محلی:اهالی
سایه:نش
سخا:جود
سرامیک زینتی:کاشی
سرمایه:راس المال
سمت راست:یمین
سنجش:قیاس
شگرد:فن
شهر توت:کن
شهر کرمان:راور
صندوقچه:درج
ضد نسیه:نقد
عظیم الجثه:یقر
علامت:اشاره
غذای شب:شام
فرزند آدم:قابیل
فرمان اتومبیل:رل
فریب:مکر
گردش:دور
گردن کش:مستکبر
گرو گذارنده:راهن
گرو گذاشتن:رهن
گندم:آگ
لبریز:لبالب
مایه نشاط و خرمی دل:دل آرا
مچاله شده:له
مخفف از او: ازو
معلق:آون
نرخ و ارزش:بها
نغمه:آوا
نام پسرانه:ایرج
همراه:ملازم
واضح:بدیهی
وجود دارد:هست
وسیله رفتن:جارو
مجازات:کیفر
کشیده شده:امتداد
یک ششم:دانگ